[ آئــیــنــه ]

آئینه یعنی باز تاب هرانچه که میبیند

[ آئــیــنــه ]

آئینه یعنی باز تاب هرانچه که میبیند

آه از سوزن بان

کهنه قطارمو پس از این ایستگاه آبادی نیست


یادی آتش افکند به دلم


و من تندتر رفتم

...

هرچه هی زوزه کشیدم 


که های سوزن بان بیدار شو، بیدار شو


ریل من زین راه نیست، مقصدم انجا نیست!


سوت من انگار لالایی بود برای سوزن بان


ریل رفت تا مرداب...


دارم میروم از دست آهای سوزن بان بیدار شو


بیدار شو...


آتشی بود به دل اَم


وَ من تندتر رفتم


اینجاست ایستگاه مرداب


 ایستگاه پایانی

کیوان وفایی