[ آئــیــنــه ]

آئینه یعنی باز تاب هرانچه که میبیند

[ آئــیــنــه ]

آئینه یعنی باز تاب هرانچه که میبیند

اختلاط با رامبرانت

رامبراند جان!

 فرشته ترک توبیاس دیگر از توبیاس پرواز نخواهد کرد. زیرا که بالهایش آتش گرفته و پرهایش سوخته. پس از معاینه فهمیدند که سخت افسرده گشته است و دیگر نمیتواند « آه » مظلومان را به گوش اسمان برساند. گویی گوش اسمان از ناله پُر است یا که از نخست گوشی نداشته است. دیگر هیچ درنده خویی از شِکوه های بی پناهان نمیهراسد! حتی فرشتهء توبیاس در اینجا ملجای ندارد.


میدانی چرا بالهای فرشته اتش گرفت؟ چون ما حریف توطئه کلودیوس نشدیم. کلودیوس توانست بین ما و تقریبا هم اندیشان مان فرسنگها فاصله اندازد.جوری که انگار هرگز همفکری در کار نبوده است. گاهی از خود میپرسم انها فکر هم داشته اند یا فقط زبان بوده اند و هستند و خواهند بود.


توفان در دریای زندگی ما همیشگی ست. انگار هیچ ساحلی امن برای ما نیست. دریا که قابل پیش بینی هرگز نبوده. خشکی هم حتی فریبکار است این را سراب هایی که در کویر گمراهمان میکنند خوب میدانند که وقت تشنگی آبی نیست.


رئیس در انجمن صنفی رییس بود. اما در واقع راپرت هم صنفی هایش را میداد. جوری که یعقوب و پسران انگشت به دهان ماندند و گارگرانی که حقوق میخواستند از حق حیات حتی محروم گشتند و سنت‌ پائول‌ از زندان‌ آزاد نشد پس نقاشی«آزادی سنت پائول» را آپلود نمیکنم. بجایش نقاشی ریس را مشاهده کنید؛


من گنجی برای پنهان کردن ندارم. پس از رنج ها میگویم: رنج هایمان انقدر سمج هستند که مخفی کردن شان از توان ما خارج است. گویی هیچ خاکی نمیتواند این دردها را بپوساند. بذر و دانه نیستند این اندوه های ما! اما بی مروت ها شتابنده جوانه میزنند در چشم بر هم زدنی درختی میشوند تنومند که از سایهء سیاه شان گریزی نیست. من گنجی برای اختفا ندارم.

.


انسان های مظلوم خواه پاک چون مسیح باشند یا ناپاک... همیشه از تبار صلیب اندو صلیب سازان پیوسته بظاهر ناجی مردم، ومردمان همواره از اندوه مسیح فارغ!!! فقط این جماعت بیهوده از پیشانی تا پایین ناف بروی پیکر خود با انگشت صلیب میکشند.

اندوهگین مصلوب... وَ مردمان همواره از اندوه مسیح فارغ ، صلیب میکشند!